کلید های پرورش تفکر در کودکان

  • اگر از والدین کودکان هشت تا دوازده ساله درباره بزرگترین نگرانی هایشان سؤال کنید متوجه میشوید که به ذکـر مـوارد مشترکی می پردازند:
  • من میخواهم دخترم به خوبی با شرایط دوران راهنمایی تطابق پیدا کند میخواهم نه تنها حضور فیزیکی در مدرسه داشته باشد، بلکه دانش آموز فعال و پویایی نیز باشد.
  • من میخواهم پسرم دوستان خوبی برای خود پیدا کند و از پیوستن به جمع های بد بپرهیزد.
  • من میخواهم دخترم از دوستان بد الگو نگیرد میخواهم از مصرف مواد مخدر و الکل دوری کند و وارد روابط جنسی نامناسب نشود.
  • من میخواهم پسرم از خشونت به دور باشد و آن را به عنوان راه حل مشکلات خود انتخاب نکند.
  • من دوست ندارم دخترم قربانی خشونت شود.

کودکان نیز نگرانیهای خاص خود را دارند وقتی از دانش آموزان کلاس پنجم دربارۀ نگرانیهای پیش رویشان در بدو ورود به دوره راهنمایی یا ابتدای دبیرستان سؤال کنید، احتمالاً موارد زیر را ذکر میکنند .

  • من نگرانم که دانش آموزان زورگو در مدرسه به من پیله کنند و سربه سرم بگذارند.
  • من میخواهم قادر باشم روی پای خود بایستم و به کسی وابسته نباشم.
  • من نمیخواهم کسی مرا مجبور به استفاده از مواد مخدر کند.

با مطالعه بر روی ترسها و امیدهای این دانش آموزان، وجه اشتراک میان آنان مشخص می شود. هر آنچه والدین برای فرزندانشان میخواهند با خواسته کودکان برای خودشان یکسان است هر دو خواستار آنند که بتوانند به درستی تصمیم گیری کنند و کشمش ها و تضادها را از میان بردارند. این تضادها میتواند میان خود دانش آموزان یا میان آنها و والدین یا معلم هایشان باشد.

حال سؤالی در اینجا مطرح می شود چه چیزی به کودکان کمک میکند که با نزدیک شدن به سن نونهالی و ،نوجوانی بتوانند انتخابهای صحیحی داشته باشند و تصمیمهای درستی درباره زندگی خود بگیرند؟ بیان عبارات خاص در اینجا کاربردی ندارد کودکان میدانند زمانی که واقعاً به کمک احتیاج دارند اظهار عبارات تک بعدی، همچون «نه گفتن»، حلال مشکل آنان نخواهد بود برای چنین شرایطی راه حلی وجود دارد که ما میتوانیم آن را به کودکانمان ارائه دهیم. این راه حل شامل مجموعه ای از مهارتهای ویژه ای است که کودکان می توانند آنها را بیاموزند و در آن تبحر پیدا کنند بدین وسیله آنها می توانند به خوبی مشکلات خود را حل کنند.

در اینجا میتوانید توضیح کوتاهی درباره این مهارت ها را مشاهده کنید:

  • درک احساسات و زوایای دید دیگران با کسب این مهارت، کودکان برای تفاوتهای فکری و احساسی دیگران با خودشان ارزش قائل می شوند.
  • درک انگیزه ها: با کسب این مهارت کودکان متوجه می شوند که ممکن است برای رفتارهای انسانها در هر زمانی دلایلی وجود داشته باشد که آنها را به سمت داشتن چنین رفتاری سوق داده است. همچنین می آموزند دلایلی برای رفتار مردم در طول زمان وجود دارد که کودکانمان قادر به دیدن آنها نیستند یافتن راه حلهای جایگزین این مهارت کودکان را تشویق میکند که همواره دربارۀ همۀ گزینه های پیش روی خود بیندیشند.
  • در نظرگیری پیامدها: این مهارت کودکان را تشویق میکند آینده نگر باشند.
  • برنامه ریزی مدون و متوالی: این مهارت کودکان را تشویق میکند برنامه ای مدون و متوالی طراحی کنند برنامه ای که به وسیله آن میتوانند موانع بالقوه و مشکلات مربوط به زمانبندی مناسب که پیش روی آنها خواهد بود را پیش بینی کنند. برای مثال، کودکان به این موضوع واقف میشوند که حل یک مشکل ممکن است زمان زیادی ببرد یا پرداختن به آن مشکل در چه زمانی بهتراست.

زیربنای پرورش نونهالان متفکر بر پایۀ آموزش این مهارتها استوار است در اینجا فعالیتها یی است که شما میتوانید با استفاده از آنها به شیوه ای جدید پاسخگوی مشکلات فرزندتان باشید. با به کارگیری این شیوه شما به خانواده ای پویا تبدیل میشوید ،همچنین فرزندانی شاد با اعتماد به نفس، سازگار با اجتماع داری قدرت استدلال و دارای هوش عاطفی بالا پرورش می دهید.

وقتی کودکان خود و دیگران را درک کنند میتوانند برای آنچه که میخواهند، انتظار بکشند. وقتی به خواسته خود نمی رسند بر ناامیدی غلبه کنند. ه با همسالان خود سازگاری بهتری داشته باشند. خشونت و تنشهای عصبی را به درستی مدیریت کنند ه در مقابل فشار همسالان خود ایستادگی کنند.

فواید داشتن مهارتهای اجتماعی و عاطفی به همین جا ختم نمی شود کودکانی که با احساسات خود آشنا هستند و با دیگران همدردی و حتی همدلی میکنند به خود اجازه نمی دهند که به دیگران حمله و پرخاشگری کنند. علت این است که آنها درد هم نوع خود را احساس یا حداقل درک میکنند. همچنین اگر این افراد با مهارتهای روش حل مشکل آشنا باشند ممکن است به درد افراد درمانده و گرفتار رسیدگی کنند احتمالاً این کودکان بیش از سایر همسالانشان وسایل خود را با دیگران به اشتراک میگذارند و در کارها نوبت را رعایت می کنند آنها رفتارهای اجتماعی مطلوبی همچون تعاون و همکاری با دیگران را به معرض نمایش میگذارند کودکانی که به خوبی قادر به حل مشکلات هستند انعطاف پذیری بیشتری در مقابل سختیها دارند. همچنین کمتر احتمال دارد که در مقابل مشکلات لاینحل و مردم عقب نشینی کنند. آنها به خوبی میتوانند بر عقاید خود ثابت قدم بمانند و نسبت به فشار همسالان خود هراس کمتری دارند.

بنابر یافته های لئونارد اژن و ال رول هو سمن ، کودکانی که رفتارهای اجتماعی مطلوب را نیاموزند احتمالاً در آینده افرادی گوشه گیر و غير اجتماعی میشوند از آنجایی که کودکان کم رو و منزوی، دردسرساز نیستند و کلاس درس را به هم نمی ریزند اغلب مورد توجه قرار نمی گیرند آنها نباید به سوی منزوی شدن پیش بروند. کودکان کمرو، احساسات خود را در وجودشان پنهان میکنند زیرا توانایی یا تمایل به بیان احساسات و حل مشکلات روزمره خود را ندارند بر اساس گزارشهای کنت رابین ، فقدان این مهارتها سبب میشود که کودکان در آینده افرادی افسرده شوند ،این گونه کودکان ممکن است در آینده درگیر رفتارهای خشونت آمیز شوند. انزوای اجتماعی چیزی نیست که فرد بتواند به طور طبیعی از آن رهایی پیدا کند. این نوجوانان برای خلاص شدن از چنین شرایطی، به توجه بسیاری نیازمندند .

چرا هشت تا دوازده سالگی برهۀ مهمی از زندگی است؟

ممکن است از خودتان بپرسید آیا زود نیست که فرزند هشت ساله مان را نونهال بدانیم؟ پاسخ این سؤال منفی است واقعیت این است که کودکان سریع تر از گذشته در حال رشد و پویایی هستند. در واقع میتوان پذیرفت که ارزش این سالها وقتی کودکان در کلاس چهارم و پنجم هستند کمتراز نقاط عطف و لحظات سرنوشت ساز زندگی نیست. از نظر جسمانی از نظر ،جسمانی کودکان زودتر از نسل قبل به سن بلوغ می رسند مطالعات حاکی از این است که اولین علائم ونشانه های بلوغ در دختران از حدود هفت سالگی و در پسرها، ازنه سالگی نمایان می شود. حتی می توان گفت که سن متوسط وقوع اولین قاعدگی در دختران کاهش پیدا کرده است. از نظر احساسی و رفتاری مطالعات حاکی از این موضوع است که آغاز اوج گرفتن مشکلات احساسی و رفتاری در کلاس چهارم و پنجم است.

از نظر تحصیلی در عصر حاضر کودکان یکی دو سال زودتر از نسل گذشته از حال و هوای دوره ابتدایی مدرسه خارج می شوند. در نتیجه، معلمها با شروع کلاس سوم دانش آموزان را برای ورود به دوره راهنمایی آماده میکنند در این زمان آنها تکالیف و پروژه های درسی بیشتری را برای دانش آموزان تعیین میکنند کودکان باید مسئولیت پذیری بیشتری داشته باشند تا بتوانند با تنظیم زمان خود به درستی از عهده تکالیفشان برآیند. از نظر اجتماعی وقتی کودکان هشت ساله می شوند، به طور فزاینده ای آگاهی و شناخت بیشتری درباره گروه همسالان خود پیدا میکنند. آنان احساس میکنند دنیای بزرگتری به رویشان گشوده شده است که باعث میشود احساس شادابی و بیم و هراس را در کنار هم تجربه کنند.

سالهای مابین دوران کودکی و نوجوانی که در نسل گذشته به عنوان مرحله رشد نامگذاری شده بود چندان مورد توجه قرار نمی گرفت؛ اما امروزه مشخص شده است که دوران نونهالی مرحله مهمی از زندگی کودکان است. در این سنین کودکان از مشکلات نوجوانی آگاهی دارند. آنها میدانند که به زودی در مدرسه و خانه و در ارتباط با دوستانشان باید شرایطی مشابه با نوجوانان را تجربه کنند. نکته جدی تر این است که امروزه کودکان با موقعیت هایی روبه رو میشوند که امنیت و سلامت آینده آنان را تهدید میکند برای مثال اخيراً انجمن ملی مبارزه با مواد مخدر، با بررسی ۱۳۰،۰۰۰ دانش آموز از ۲۶ ایالت آمریکا به این نتیجه رسیده است که اگرچه مصرف مواد مخدر در میان دانش آموزان دبیرستانی به ثبات رسیده و دیگر در حال افزایش نیست، مصرف آن در میان دانش آموزان جوان تر با افزایش روبه رو بوده است. بر پایه این بررسی ده درصد دانش آموزان کلاس ششم تا دوازدهم مصرف کننده ماهانه مواد مخدر هستند.

از آنجا که کودکان هشت تا دوازده سال هنوز به دوران بلوغ نرسیده اند، همچنان چند سالی از تجربه طغیانهای دوره نوجوانی فاصله دارند. آنان هنوز به والدین خود وابسته هستند به توصیه های پدر و مادر خود توجه کنند و مشتاق یاری آنان هستند. اگرچه به نظر می رسد هشت تا دوازده سال فرصت کوتاهی است اما همین برای والدین و معلم ها کافیست تا بتوانند روی کودکان تأثیر مثبت بگذارند تا آنان را به نوجوانانی که خود میخواهند تبدیل کنند.

این سالها را میتوان زمان جادویی نامید در این دوران کودکان شروع به شناخت خود میکنند آنها با روشهای کاملاً جدید و هیجان انگیز به کشف خود میپردازند. براساس تحقیقات جرج اسپیواک در دورۀ نونهالی کودکان خود را براساس ظاهر، شیوه ارتباط با دوستانشان عملکردشان در مدرسه و قابلیتهای ورزشی مورد ارزیابی و ارزش گذاری قرار میدهند از نظر من کودکان خود را از جنبه دیگری نیز ارزیابی میکنند و آن هم چیزی نیست جـز تـوانـایـی حـل مشکلاتشان کسانی که میتوانند به خوبی از پس مشکلات بر آیند نگرش من میتوانم انجام دهم دارند آنها بر این عقیده اند که خودشان میتوانند.

تکالیفشان متمرکز شوند با این توضیحات متوجه میشویم که سالهای قبل از نوجوانی سالهایی هستند که در آنها مهارت های حل مشکل میتوانند به صورت خاص در کاهش اضطراب مفید و کمک کننده باشند.

اما تأثیرات سودمند روش حل مشکل به همین جا ختم نمی شود و بسیار فراگیر است. همان طور که کودکان در اجرای این مهارتها تبحر دارند میتوانند به راحتی با یک فرد زورگو روبه رو شوند و بر او غلبه پیدا کنند. همچنین میتوانند میان تکالیف مدرسه و فعالیت های فوق برنامه تعادل و توازن مناسبی برقرار سازند کسب این مهارت ها باعث می شود که نه تنها دانش آموز بتواند در مقابل فشار همسالان خــود ایستادگی کند، بلکه بتواند با آنان مذاکره کند و دوستانی برای خودش پیدا کند. نونهالانی که در زمینه روش حل مشکل مهارت پیدا کرده اند میتوانند خود را از ناکامی و شکست نجات دهند و در مسیر صحیح قدم بردارند. آنها میدانند که چه کاری باید انجام دهند و چگونه آن را به ثمر برسانند. آنها به زودی تسلیم نمیشوند براساس مطالعات و بررسیهای انجام شده توسط افرادی مثل پاتریشیا موریسون و آن مستن، کودکانی که در دوران نونهالی درگیر رفتارهای پرخطر میشوند، به احتمال زیاد در طول سالهای نوجوانی دست به اعمالی خواهند زد که سلامت و امنیتشان را تهدید می کند.

ظهور رفتارهای انفعالی و تهاجمی در دوران نونهالی در زندگی آینده افراد تأثیرات منفی میگذارد این گونه رفتارها، هم زمانی با بزرگ شدن ،کودکان با آنها همراه خواهد بود و مشکلات جدی تری را در آینده برایشان رقم خواهد زد. مشکلاتی از قبیل تمایل به ،خشونت استفاده از مواد مخدر، بارداری در دوران نوجوانی ترک تحصیل و عدم توانایی برای حفظ یک شغل مناسب از پیامدهای اینگونه رفتارها خواهد بود.

براساس این ،مطالعات اگر پیش از آغاز دوران نوجوانی بتوانیم کودکان خود بیاموزیم که درباره گزینه های پیش روی خود بیندیشند، در این صورت، احتمال کمی وجود دارد که در آینده با مشکـلـی مـواجـه شوند.

برای اینکه به کودکانمان برای ورود به دوران هیجان انگیز و پرهیاهوی نوجوانی کمک کنیم، باید به فرزندانمان که به تازگی با مهارتهای «روش حل مشکل» آشنا شده اند کمک کنیم تا بتوانند در زمینه حل موانع پیش رویشان موفق عمل کنند و به آنانی که در گذشته این مهارت را آموخته اند کمک کنیم تا در این کار بهتر شوند. به این صورت، آنان برای رویارویی با تغییرات گوناگون زندگی در آینده از مهارت کافی برای اینکه احساس امنیت کنند برخوردارند.

براساس تحقیقات انجام شده کودکان با رفتارهای نابسامان که در آینده با مشکلات جدی تری روبه رو میشوند ممکن است متعلق به هر ،مکانی، شهر، روستا یا حومه شهر باشند و در خانواده ای متمکن یا فقیر با هر قومیت یا نژادی پرورش یافته باشند.

چند روش فرزند پروری

شیوه زور و قدرت

همیشه والدینی هستند که از شیوه زور و قدرت بهره میگیرند آنها تصور میکنند که با اعمال قدرت و تحمیل خواسته خود میتوانند بر رفتار کودکانشان تأثیر بگذارند. آنها خود را افراد مقتدر در نظر میگیرند و اغلب این والدین فریاد میزنند. آنها تصور میکنند که با بالا بردن صدای خود میتوانند توجه کودک را به دستوراتشان جلب کنند. این والدین از کلمات تحقیرآمیز استفاده میکنند و فرزندان خود را خوار و ذلیل می شمارند (خیلی احمقی اگر دوباره این کار را انجام دهی)!

این والدین سؤالات تکراری پوچ و بی محتوا می پرسند. مانند: «آخر چند مرتبه باید به تو بگویم...! این والدین فرزندان خود را تنبیه بدنی می کنند. این تنبیه ممکن است خفیف یا شدید باشد والدين با استفاده از شیوه زور و قدرت ممکن است بتوانند فرزندانشان را تحت کنترل خود درآورند اما این شیوه توانمندی شخصی کودکان را از بین میبرد. در واقع آنان از قدرت فردی محروم می شوند و به جای احساس غرور و سربلندی از عملکرد خود احساس ناامیدی و خشم در وجودشان رخنه می کند. همه انسانها دوست دارند اختیار زندگیشان را در دست بگیرند کودکانی که این احساس را در منزل تجربه نکنند آن را در بیرون از منزل جست وجو میکنند. اغلب آنها در مکانهای امن و بی خطر مثل مدرسه به دنبال ابراز قدرت و توانمندی خود هستند این کودکان به همان شیوه ای که در منزل آنها رفتار شده با همکلاسیهای خود برخورد میکنند..

موری استراس و برین باربر در این باره میگویند: این موضوع یکی از دلایل پرخاشگری کودکان است. کودکانی که از سوی والدین خود تحقیر می شوند بر این باورند که برای کسب احساس قدرت و توانمندی (مثل والدینشان باید از قدرت دیگران بکاهند .اگرچه همه کودکانی که با اعمال شیوۀ زور و قدرت از سوی والدین روبه رو میشوند پرخاشگر و عصیانگر نخواهند شد اما روان شناسانی همچون جرج باچ معتقدند که بیشتر کودکان پرخاشگر والدینی دارند که اساساً از شیوه زور و قدرت بهره میگیرند.

علاوه بر این فریاد زدن و تنبیه کردن این پیام را به کودکان میدهد که استفاده از این شیوه ها روش قابل قبولی برای ابراز عقیده است . والدینی که به شیوۀ زور و قدرت متوسل میشوند، ظاهراً تصور میکنند که به هدف خود رسیده اند اما در اکثر مواقع به کار بردن این شیوه نتیجه ای جز عصبانیت شکست ناامیدی و ناتوانی اطرافیان آنها نخواهد داشت.

کودکان باید احساسات خود را بشناسند!

من چه احساسی دارم؟ تو چه احساسی داری؟

کودکان باید ابتدا به احساسات خود توجه کنند تا بتوانند برای احساسات دیگران نیز ارزش قائل شوند.برای حل مشکلات روزمره و عادی زندگی مان بسیار اهمیت دارد که احساس دیگران را دربارۀ چیزهای پیرامونشان درک کنیم. برای زدودن خشم، ناامیدی یا ترس دیگران ابتدا باید درباره چگونگی احساس آنان آگاهی پیدا کنیم و نسبت به آن حساس باشیم.

شیوه عملکرد کودکان بر پایه چگونگی احساساتشان استوار است ابتدا باید کودکان نسبت به احساسات خود حساس و آگاه باشند تا بتوانند با توجه و دقت بر روی احساسات و عواطف دیگران، تصمیماتی بگیرند. به زبان ،دیگر شناخت عواطف و احساسات تابع روندی گام به گام است. ابتدا کودک باید احساسات خودش را بشناسد و روی آن متمرکز شود سپس به احساسات دیگران توجه کند در غیر این صورت، گویی او را مجبور کرده ایم که پیش از یاد گرفتن سه چرخه سواری، دوچرخه سواری کند.

پسر ها اغلب برای کسب خواسته هایشان دست به خشونت و حمله فیزیکی میزنند. همه آنها اعتراف کردند که اغلب موارد وقتی کتک می زنند، کتک نیز میخورند .اما یکی از آنها بی درنگ ادامه داد: من اصلاً به این موضوع اهمیتی نمیدهم من به او فهماندم چه کسی رئیس است. اگر این پسرها نسبت به بازخورد ،دیگران بی تفاوت باشند و برایشان اهمیتی نداشته باشد که دیگران در قبال رفتار آنها چه عکس العملی نشان میدهند چطور میتوانند به عواقب عملکردشان بر دیگران بیندیشند؟

راه بسیار ساده ای نیز وجود دارد که همه والدین باید آن را امتحان کنند وقتی کودکان درگیر تضاد و کشمکش می شوند هنگامی که از آنها تعریف و تمجید می شود، وقتی در بازی برنده نمی شوند یا هنگامی که بهترین دوستشان از آنها رو برمیگرداند، فقط از آنها بپرسید چه احساسی دارند. این سؤال ساده حامل پیام مهمی برای همه کودکان است. درواقع با طرح این سؤال به فرزندتان میگویید: (احساسات تو برایم اهمیت دارد و میخواهم که خودت نیز به آنها اهمیت دهی.)

هراندازه که والدین بیشتر به احساسات فرزندانشان توجه کنند آنها نیز خودشان بیشتر به این احساسات واقف میشوند میزان هشیاری عاطفی و شناخت احساسات بزرگسالان و کودکان با یکدیگر بسیار متفاوت است. کودکان به تدریج به احساسات خود پی میبرند.

-کودکان احساساتی دارند که قابل شناسایی و نامگذاری هستند. میتوانند درباره یک چیز ،مشخص در زمانهای مختلف احساسات متفاوتی ارائه دهند. این دو بعد هشیاری عاطفی تأثیر عظیمی بر چگونگی احساس تفکر و عملکرد کودکان میگذارد.

kids emotions 01

در حدود هشت سالگی کودکان شروع به درک سومین بعد (بعدی پیچیده تر از هشیاری عاطفی میکنند، آنها درک میکنند که خودشان همچون سایرین میتوانند درباره یک چیز احساسات متفاوت و متضادی داشته باشند.برای مثال یک کودک هشت ساله ممکن است از مرگ مادربزرگ خود غصه دار ،باشد اما در این ،شرایط او میتواند این احساس فقدان را با احساس آرامش همراه سازد تا بیش از این غصه نخورد. این تفکر به او کمک میکند تا با حزن شدید خود کنار بیاید. در مجموع میتوان گفت اگر کودکان درک کنند که افراد در زمانهای مختلف میتوانند دربارۀ هر چیزی احساسات متفاوتی داشته باشند (من اکنون غمگینم ولی بعداً خوشحال میشوم» یا «مادر همیشه عصبانی نیست.» میتوانند بر احساس مثبت متمرکز شوند تا از صدمات آنی رهایی یابند وقتی کودکان درک میکنند که میتوانند درباره هر چیزی ترکیبی از احساسات را تجربه کنند قادر خواهند بود که بر احساسات خوب متمرکز شوند و با به کارگیری این روش می توانند بر ترسها و اضطرابهایشان غلبه کنند پس این مهارتها راه را برای کودکان هموار میکند تا به درستی درک کنند که سایرین هم ممکن است همان احساسات متضاد و متفاوت را تجربه کنند با این اوصاف، وقتی دیگران غم و اندوهی مشابه با آنان داشته باشند کمکشان میکنند تا بر آن غلبه کنند.

همه کودکان می توانند از صحبت کردن درباره احساساتشان فوایدی کسب کنند، بیشتر والدین این موضوع را درباره دخترانشان قبول دارند اما درباره پسرهایشان تردید دارند آنها نگرانند و عقیده دارند که پسرها میترسند با اظهار احساساتشان در مقابل دوستان خود مورد اذیت و آزار و دشنام و بدگویی قرار گیرند به همین دلیل از انجام این کار خودداری می کنند . همچنین پسرها در منزل نیز از انجام این کار امتناع میکنند چون فکر میکنند ابراز احساسات کاری دخترانه است.

واقعیت این است که از بدو تولد ،والدین به خصوص مادران با دختران خود ارتباط عاطفی - کلامی بیشتری نسبت به پسرانشان دارند. همچنین در سنین نزدیک به پیش دبستانی والدین با دختران خود بیش از پسران درباره عواطف و احساسات به جز خشم صحبت میکنند.

بعضی از والدین معتقدند که پسرها نباید احساس و عاطفه زیادی از خود بروز دهند، چون در این صورت لوس و مامانی لقب میگیرند. ویلیام پالاک'، در کتاب پسرهای واقعی بیان میکند که والدینی که با پسرهای خود درباره عواطف و احساسات صحبت نمیکنند و بر این باورند که با پسرها باید مردانه رفتار کرد فرزندان ذکور خود را با مشکل مواجه می سازند. به این صورت پسرهایشان احساس اضطراب و غم را تجربه میکنند و از آن پس مجبور میشوند که احساسات و عواطف خود را مخفی نگاه دارند و در درونشان انباشته کنند. این چرخه معیوب سکوت در مقابل احساسات باید شکسته شود. من با بسیاری از پسرهای چهار تا دوازده ساله کار کرده ام. در طی بررسی هایم متوجه شدم که اگر در شرایط دوستانه و با آرامش از پسرها بخواهیم که درباره احساساتشان صحبت کنند، آنان همچون دختران مشتاقانه پاسخ میدهند بیان احساس، به جای سرکوب آن به پسرها و دخترها کمک میکند تا به انسانهایی متفکر و با احساس تبدیل شوند که نه میخواهند به خود و نه به دیگران آسیب برسانند. وقتی با دخترها و پسرهای هشت تا دوازده سال صحبت کردم متوجه شدم که حتی بزرگترین آنها نیز از صحبت کردن درباره احساساتشان لذت میبرند حتی بعضی از آنها هنوز هم دوست دارند که این گفت وگو به شکل بازی و مسابقه برگزار شود.

با پسرهایتان همچون دخترهایتان درباره احساسات و عواطفشان صحبت کنید در واقع حتی اگر پسرهایتان احساسات خود را بروز نمیدهند و آن را مخفی میکنند از آنها بخواهید درباره احساساتشان صحبت کنند اجازه دهید پسرهایتان مثل دخترها بدانند که شما در کنارشان هستید و هرگاه که بخواهند میتوانند با شما صحبت کنند از لحاظ عاطفی میان خود و فرزندان ذکورتان فاصله ای ایجاد نکنید. در حقیقت حتی اگر آنها احساس میکنند که نیاز به استقلال دارند و رفتار مرد سالاریشان مانع از بروز عواطف آنها میشود ، باز هم از لحاظ عاطفی با آنان ارتباط برقرار کنید. از فرزندانتان بخواهید که خودشان احساساتشان را درباره چیزی بیان ،کنند نه اینکه شما به آنها بگویید که فکر میکنید احساس آنها نسبت به چیزی چگونه است. از فرزندانتان بخواهید درباره اینکه فکر میکنند برادر یا خواهر یا دوستشان دربارۀ هر چیزی چه احساسی دارند با شما صحبت کنند.

از فرزندانتان بخواهید درباره اینکه فکر میکنند شما درباره هرچیزی چه احساسی دارید به شما بگویند.ممکن است فرزندانتان به دنبال اتفاقات حاصل از یک نزاع و کشمکش درباره احساس خود صحبت کنند. در این هنگام از آنها بخواهید به این موضوع بیندیشند که آیا فرد مقابلشان احساسی شبیه به آنها دارد یا مغایر با آنها ست.

برای اینکه به فرزندانتان کمک کنید تا بتوانند بر شکست ها و ناامیدی های زندگی غلبه کنند آنها را راهنمایی کنید تا درباره احساس کنونی خود و احساسات احتمالی آتی خود بیندیشند. فرزندانتان را راهنمایی کنید تا دربارۀ هیجانات مرکب بیندیشند. به این منظور از آنها بخواهید که فکر کنند آیا در یک زمان مشخص درباره چیزی احساسات متضادی داشته اند یا خیر؟ در این شرایط بر روی بخش مثبت احساسات فرزندتان تمرکز کنید تا به او در رهایی یافتن از اضطرابها و سایر استرسهای عاطفی کمک کنید. آنها را راهنمایی کنید تا درباره این موضوع بیندیشند که آیا شخص دیگری هم ممکن است درباره چیزی هیجانات مرکبی را تجربه کند . با فرزندانتان دربارۀ هر نوع از احساسات چه مثبت و چه منفی، گفت وگو کنید.

به خاطر بسپارید قرب احساسی مانع از رشد استقلال در کودکان نمی شود. بلکه به فرزندتان کمک میکند تا احساس کند که او میتواند فارغ از هرگونه خطری استقلال خود را به نمایش بگذارد.

story 01

توانایی گوش کردن

اکنون به سراغ یکی دیگر از موارد ضروری برای حل مشکلات می رویم (توانایی گوش کردن )

وقتی فرزندانتان با عباراتی بی ربط پاسخ شما یا دیگران را می دهند. نمایشهای مضحک و خنده دار را به یادشان بیاورید. این یادآوری اغلب باعث میشود که گفت وگو جهت درستی پیدا کند وبه مسیر قبلی خود برگردد.نکته اگر فرزندتان درگیر موضوعی است که عمیقاً او را آزار می دهد، او را به کناری ببرید و با صحبت کردن درباره احساساتش به او کمک کنید تا آن مشکل را حل کند.

وقتی فرزندتان به خاطر حرف کسی آزرده خاطر است به طور مثال (جودی من را دوست ندارد) از او بپرسید: (از کجا می دانی این طور است؟ آیا تو به همه حرفهای جودی به دقت گوش کردی؟» فرزندتان را تشویق کنید تا بررسی کند که آیا همه مطلب را دریافت کرده است یا خیر اگر شما و فرزندتان درباره یک موضوع خاص با یکدیگر اختلاف نظر دارید از او بپرسید: «آیا من و تو میتوانیم درباره یک چیز خاص احساسات متفاوتی داشته باشیم؟ وقتی تو لباسهایت را کف اتاق می اندازی چه احساسی پیدا میکنی؟ فکر میکنی که به خاطر این کار تو من چه احساسی خواهم داشت؟ چطور می توانی متوجه احساس من شوى؟ حتی اگر لازم بود او را راهنمایی کنید و بگویید به صورتم نگاه کن یا تن صدای من چه تغییری کرده است؟ در مواقعی که فرزندتان با خواهر و برادر یا دوستش کشمکش دارد نیز میتوانید از این روش استفاده کنید. اگر فرزندانتان در حین صحبت با شما روی خود را برگردانند و به چیز دیگری توجه کنند در این شرایط از خود بپرسید که آیا شما در حال گفتن مطلبی به آنها هستید که می دانند؟ یا آیا شما به آنها گوش می دهید ؟

و احساسات خود را بیان کنند؟ از فرزندانتان بخواهید درباره احساسات خود با شما صحبت کنند. همچنین از او بپرسید که( آیا فکر میکنند شما یا هرکسی که طرف مقابلشان است چه احساسی دارید؟) در مواقعی که به طور مثال فرزندتان میگوید هیچکس با من بازی نمیکند از او بپرسید: (آیا دقت کردن به این مسئله که دوستت در این لحظه ترجیح می دهد چـه کاری انجام دهد یا اصلاً به چه چیزی علاقه مند است، کمکی به تو برای حل این مشکل کمک میکند؟)

اگر به محض مشاهده ناراحتی فرزندتان به زبان بدن و حالات چهره او دقت کنید میتوانید از گفت وگو به روش حل مشکل بهره بگیرید و اجازه ندهید شرایط غیر قابل کنترل شود. به خصوص روی تغییر وضعیت ایستادن و نشستن و حالات چهره پسرتان دقت داشته باشید. علت آن است که پسرها بیش از دخترها سعی میکنند ظاهر سازی کنند خود را خوشحال و قوی نشان دهند و احساسات ناشی از غم و غصه را در درون خود مخفی نگاه دارند. اگر شما با خلوص کامل به حرفهای فرزندتان گوش دهید، آنها نیز به صحبتهای شما گوش خواهند داد.

آیا همیشه چیزها همان گونه هستند که به نظر می رسند؟

اگر فرزندتان به خاطر رفتار یا حرف کسی غمگین است از او بپرسید که آیا می تواند تمام حرفها و رفتارهای آن شخص را به یاد بیاورد و برای بروز آن رفتار یا اظهار نظر علت دیگری را در نظر بگیرد؟ از فرزندتان بخواهید دربارۀ اطلاعاتی که از حالات چهره، تــن صدا و حرکات بدنی شخص دیگر که میتوانند با دادن سرنخ هایی در شناخت نیت طرف مقابل به شما کمک کنند. از فرزندتان بپرسید بعد از اینکه کودکی کاری انجام داد یا حرفی زد، او چه عکس العملی نشان داد و چه گفت. سپس از او بپرسید که اگر قصد آن کودک جریحه دار کردن احساسات او بود، یا به دلیل قانع کننده ای کاری را انجام داد، آیا او عکس العمل یکسانی به این دو حالت نشان می داد؟ به طور مثال نتوانست قولش را نگه دارد و با او بازی کند، یا با او به جایی برود و... اگر قصد و نیت انجام عمل آشکار نبود، در این صورت از فرزندتان بپرسید که اگر میدانست کودک مقابلش به قصد آزار او این عمل را انجام داده یا به طور تصادفی مرتکب ایـن کـار شده است، اقدام و واکنش او در قبال این دو موقعیت یکسان می بود یا خیر؟

اگر فرزندتان دربارۀ رفتار عادتی کسی شکایت میکند به طور مثال، کودکی که در مدرسه دائماً به او زور میگوید و اذیتش میکند، از او بخواهید درباره دلایل متفاوتی که باعث بروز این عمل می شودبیندیشد.

از فرزندتان بپرسید که وقتی آن کودک چنین کاری انجام میدهد او یا آن کودک ممکن است چه احساسی داشته باشد. از فرزندتان بپرسید که وقتی آن کودک چنین کاری انجام می دهد او چه احساسی پیدا میکند.

نکته به فرزندانتان کمک کنید تا در پاسخ به اذیت و زورگویی دیگران درباره آنچه که باید انجام دهند و بگویند بیشتر بیندیشند. به این صورت مهارتهایی از روش حل مشکل را فراخواهند گرفت. به عنوان پدر و مادر به دلایل احتمالی و گوناگون بروز عملی از سوی فرزندتان بیندیشید به طور مثال اگر فرزندی دارید که دیگران را اذیت میکند یا زورگوست به دلایل این عمل فکر کنید. احتمالاً فرزندتان احساس ناامیدی و شکست میکند و با زورگویی و اذیت دیگران میخواهد بر زندگی خود تسلط پیدا کند اگر فرزندتان به دنبال کسب توجه دیگران ،است یا به هر دلیلی رفتار زورگویانه ای دارد هم اکنون فقط به ارائه رفتار و گفتاری متفاوت بیندیشید. شما باید به نشانه های غیر کلامی فرزندتان به خصوص پسرتان که احساسات درونی خود را پنهان میکند توجه کنید همان طور که به فرزندتان می آموزید که ظاهر چیزها ممکن است با باطنشان یکی نباشد، مهم خودتان نیز تشخیص دهید که احساسات فرزندتان فقط شکل ظاهری ندارد و همیشه ظاهر آن بیانگر باطنش نیست .

وجود تضادها و کشمکش ها امری طبیعی است. از طریق این تضادها کودکان یاد میگیرند با دنیای میان فردی خود به توافق و آشتی برسند از این تضادها به عنوان فرصتی برای یادگیری یاد کنید نه به عنوان مزاحمتهایی که به سرعت در صدد حذف و نابودیشان هستید.

بعد از اینکه فرزندتان اولین راه حل خود را ارائه داد آن را تأیید کنید (بدون توجه به مضمون آن راه حل مهم است که این روند ابراز عقیده بدون درنگ ادامه پیدا کند برای رسیدن به این هدف می توانید به او بگویید خب این یک راه حل است.)سپس از فرزندتان بخواهید به راه حلهای دیگری بیندیشد.

به خاطر بسپارید که فرایند اندیشیدن به بیش از یک راه حل باعث حل مشکلات خواهد شد. اکنون آنچه که فرزندتان می اندیشد اهمیتش کمتر از نفس خود اندیشیدن است. اگر میخواهید فرزندتان را به خاطر ارائه یک راه حل خاص تشویق کنید، به او بگویید: «فکر خوبی است ،نه اینکه راه حل خوبی ارائه دادی.» گفتن راه حل خوبی است ممکن است برای یک موقعیت جوابگو باشد ولی دائمی نیست و باعث میشود در موقعیتی دیگر کودک شکست و ناکامی را تجربه کند . بعد از اینکه فرزندتان توانست برای ارائه راه حلهای متفاوت با شیوه همفکری گروهی ارتباط برقرار کند از او بخواهید بـه ایـن موضوع بیندیشد که هر راه حلی سبب بروز چه احساسی دردیگران میشود؟ برای اینکه کودک بتواند راه حل خود را مورد ارزیابی قرار دهد، اولین روش آن است که راه حلهایش را با توجه به تأثیری که روی احساس دیگران خواهد گذاشت مورد بررسی قرار دهد.

بعد مشاهده میکنیم که چطور یک کودک می تواند راه حل های خودش را با در نظر گرفتن موارد دیگری که احتمال بروز آن وجود دارد مورد ارزیابی قرار دهد. نتایج بالقوه یک عمل که در برگیرنده احساساتی است که به واسطۀ این نتایج تجربه میکند.

تفکر استنتاجی

بعداً چه اتفاقی رخ دهد؟ حاصل تفکر استنتاجی است .

باید به جای اینکه به کودکان بگوییم چه بکنند و چه نکنند و چرا... به آ نان بیاموزیم که درباره آنچه می کنند و نمی کنند و چرایی آن... بیندیشد آن چه میکنند نه آنچه باید انجام دهند.

توانایی اندیشیدن به روشهای مختلف حل یک مشکل مهارت مهمی است .کودکان میدانند که وقتی چیزی از دوستشان میخواهند وقتی احساس کنند سرشان کلاه رفته یا حقشان پایمال شده چطور رفتار کنند. حتی اگر آنها در اولین قدم با شکست روبه رو شوند از کوره در نمی روند یا کار را رها نمی کنند.

اما این فقط بخشی از روند حل مشکلات را در بر میگیرد مهم است که کودکان علاوه بر پرداختن به سؤال( چه کار دیگری می توانم انجام دهم؟)، این پرسش را نیز مطرح کنند که(اگر این کار را انجام دهم بعداًممکن است چه اتفاقی بیفتد؟)

چطور رفتارمان بر احساس دیگران تأثیر میگذارد ؟تأثیر رفتارمان بر احساس دیگران بیانگر نتیجه عملکردمان خواهد بود تا این لحظه ما روی موضوع عصبانی شدن افراد تمرکز کرده بودیم. حالا باید به کودکانمان کمک کنیم تا یاد بگیرند که روی طیف وسیع تری از احساسات متمرکز شوند و سایر نتایج بالقوه رفتارشان را نیز مورد بررسی قرار دهند.

حس همدلی

به فرزندتان کمک کنید تا حس همدلی در او تقویت شود .

فرزندتان را تشویق کنید که فراتر از نتایج و پیامدهای ظاهری بیندیشد این ها نتایجی هستند که به سرعت قابل دسترسی کار را و پایان پذیر هستند. مثل خانه نشین شدن یا وقفه در انجام کاری او را راهنمایی کنید تا بیندیشد که چگونه کاری که انجام میدهد. یا حرفی که میزند از لحاظ جسمی من به او صدمه زدم یا عاطفی من عواطف او را خدشه دار کردم روی فردی دیگر تأثیرگذار است.

از او بپرسید که وقتی به کسی آسیب جسمانی یا عاطفی میزند،احساس درونی او چیست؟ به فرزندتان کمک کنید تا در کنار توجه به احساس خود و دیگران به نتایج گفتار و رفتار خود نیز بیندیشد. نتایجی که ممکن است مثبت یا منفی باشند. از فرزندتان بخواهید با در نظر گرفتن پیامدهای با لقوه راه حل ارائه شده اش، ارزیابی کند که آیا ایدهاش خوب بوده یا خیر. اگر راه حلش مناسب نبود از او بخواهید که به راه متفاوت دیگری برای حل مشکلش بیندیشد. وقتی شما به فرزندتان اجازه میدهید که برای حل مشکلاتش عباراتی را به شکل سؤالی مطرح کند، این پیام مهم می فرستید من باور دارم که تو میتوانی تصمیم های خوبی بگیری من برای طرز فکر تو و احساسی که به چیزها داری احترام قائلم.

_از میان این راه حلها کدام یک میتواند بهترین باشد؟

بسیاری از مشکلات مابین افراد میتواند با ارائه یک راه حل از بین برود. اگر کودکی نتواند دستورالعملهای ساخت یک قایق بادبانی کوچک را دنبال ،کند میتواند از کسی کمک بخواهد اگر این کار عملی نبود، او می تواند شیوه جدیدی مثل توضیح دهید که چرا او به کمک نیازمند است را امتحان کند کودکی که میخواهد برای خودش دوستانی پیدا کند، میتواند مجموعه ای از راه حلهای مجزا و غیر مرتبط به هم را ارائه دهد. به طور مثال یک مهمانی ترتیب دهد.» یا به در منزل آن بچه ها برود و آنها را ملاقات کند یا در مدرسه با بچه های هم سن و سالش ارتباط برقرار سازد. در فصل شش سارا متوجه شد که برای گرفتن ماژیک بهتر است به جای تهدید و ترساندن از دوستش تقاضا کند ماژیکش را به او بدهد چون نتایج بالقوه حاصل از آن کمتر آزاردهنده خواهد بود. اما گاهی اوقات حل مشکل میان دو نفر خیلی آسان نیست در مواقعی برای حل آن مشکل به مهارتی متفاوت و پیچیده تر تحت عنوان تفکر وسیله «هدف» یا «برنامه ریزی مدون و متوالی نیازمندیم. از حدود هشت سالگی داشتن این مهارت نشانگر میزان تبحر افراد برای حل مشکل خواهد بود و افراد ماهر در زمینه حل مشکلات را از دیگران متمایز می کند برای اینکه کودکان بتوانند در زمینه برنامه ریزی مدون و متوالی بدرخشند باید ترکیبی از مهارتها را فرا گیرند. خصوصا لازم است که درباره موارد زیر بیندیشند:

  1. برای رسیدن به هدفم چه مراحلی را می توانــم طـی کـنـم؟
  2. ابتداچه کاری باید انجام دهم در مرحله دوم چطور و...؟
  3. در راه رسیدن به هدفم چه موانعی ممکن است بر سر راهم پدیدار شوند؟
  4. اگر این موانع غیر قابل عبور باشند آیا راه حل جایگزین دیگری وجود دارد؟
  5. بهترین زمان برای اجرای برنامه من چه وقتی است؟
  6. چقدر طول خواهد کشید تا برنامه ام تکمیل شود؟

کودکی که در زمینه برنامه ریزی مدون و متوالی مهارت دارد، برای پیدا کردن یک دوست جدید به جای اینکه بر یک راه حل متمرکز ،شود به فرایند پیچیده تری از تفکر متوسل میشود.

به عبارت دیگر برای اجرای برنامه ای مدون و متوالی کودک نیاز دارد بتواند طرح و برنامۀ خودش را عملی سازد. او باید متوجه باشد که مسیر حل مشکلات همیشه هموار نیست و همچنین باید زمان مناسبی را برای عملی کردن هدفش در نظر بگیرد. اساساً فرایند برنامه ریزی مدون و متوالی به نسبت تفکر درباره راه حلهای جایگرین کار دشوارتری است که در آن هر شخصی نیازمند شناسایی یک نوع راه حل جداگانه است.

همان طور که در حال صحبت با فرزندتان به شیوه روش حل مشکل هستید از خود بپرسید: «آیا من به او گفتم یا از او پرسیدم که چه احساسی دارد؟ آیا من به او گفتم یا از او پرسیدم که در ادامه چه کاری انجام میدهد و اگر این کار را بکند، چه اتفاقی رخ خواهد داد؟

در نهایت شما میتوانید گفت وگو به شیوۀ روش حل مشکل را با تک سؤالات یا عبارات کوتاه تر کنید به طور مثال: «آیا میتوانی به روش متفاوتی بیندیشی تا بدان وسیله درباره چگونگی احساساتت با من صحبت کنی؟» برای حل این مشکل چه کاری می توانی انجام دهی؟» یا «چه اتفاقی ممکن است رخ دهد وقتی....؟

در اوج احساسات از گفت وگو به( روش حل مشکل )بپرهیزید. در این زمان احتمالاً فرزندتان به صحبتهای شما گوش نمی دهد.صبر کنید تا آرام شود شاید لازم باشد که خودتان نیز آرام شوید . وقتی به کودکان کمک میکنید تا یاد بگیرند درباره عملکردشان بیندیشند این امر میتواند به شما نیز کمک کند تا درباره شیوه عملکردتان در قبال دوستان ،همسر، همکاران و فرزندانتان بیندیشید.

هر روشی که به طور عمدی یا غیر عمدی به کودکان آسیب یا عاطفی وارد میکند مشکل ساز خواهد بود. این امر نیازی در کودک شکل میدهد و باعث میشود که او برای تحت کنترل درآوردن مجدد امور به دیگران آسیب وارد کند یا شاید گوشه گیر شود و هیچ عکس العملی از خود نشان ندهد.

این مطالب بر گرفته از کتاب کلید های پرورش تفکر در کودکان از دکتر میرنابی . شور و روبرتا ایزرائیلف  میباشد و با به کار گیری این روش ها شما به خانواده ای پویا تبدیل می شوید و همچنین فرزندانی پویا شاد و با اعتماد به نفس و سازگار با اجتماع و دارای قدرت استدلال و هوش عاطفی بالا پرورش خواهید داد .

 

افزودن دیدگاه